فاطمه سادات ناظمی/ «جنگل پرتقال» عنوان یکی از فیلمهای حاضر در «بخش سودای سیمرغ چهل و یکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر» است. اثری که در قالب «سینمای اجتماعی» تولید و به ارایه محتوایی در تعارض با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» مبادرت میورزد. فیلمی سینمایی که خواسته یا ناخواسته به دنبال حقنه تعالیم و دستورالعملهای ابلاغی نظام لیبرالیسم در قالب سندهایی همچون «سند ۲۰۳۰ یونسکو» با عنوان رسمی «دگرگون ساختن جهان ما: دستور کارش ۲۰۳۰ برای توسعه پایا» (Transforming our world: the ۲۰۳۰ Agenda for Sustainable Development) به مخاطب سینمایی خود میباشد.
فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» داستان معلمی به نام «علی بهاریان» و با نام هنری «سهراب بهاریان» است که در رشته نمایشنامهنویسی تحصیل کرده و حالا پس از سالها بیکاری به تازگی در یک مدرسه به عنوان معلم ادبیات مشغول به کار شده است. معلمی آنچنان سختگیر که در عرض سه روز ۵ نفر را از کلاس اخراج میکند و حالا از طرف مدیر تهدید میشود که اگر تا دو روز دیگر مدرک تحصیلیاش را تحویل ندهد عذرش را از مدرسه میخواهند! اینگونه است که آقای معلم علیرغم میل خود به شهر محل تحصیلش در «تنکابن» میرود و به این ترتیب فیلم بر بستر روایتگری این سفر پیگیری شده و با شکافت شخصیت فرهیخته و معلم ادبیات خود به ارایه شخصیتی از او مبادرت میورزد که سالها پیش در دانشگاه دختری عاشقپیشه را مورد آزار و اذیت روانی قرار داده است و ... این دانشجوی بازیگری را دچار سرخوردگی و بیآبرویی اجتماعی ساخته است و ... |
فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» میتوانست به عنوان «عاشقانه کلاسیک» ظاهر شود؛ اما ترجیح میدهد تا با فرار از این گونه روایتگری به سراغ تمرکز بر منحنی تحول شخصیتِ محوری خود و در کالبد «آقا معلم» برود و آنچنان بنای خود بر آموزش تعالیم مندرج در «سند ۲۰۳۰» بگذارد که حتی از خواندن بیانیههای مطول نیز ابایی نکرده و با کم آوردن وقت، به جمع و جور کردن این سیر تحول و به «راستی رسیدن» با «یک شب مستی» و البته پس از سالها «دائمالخمر بودن» بسنده کند!
«جنگل پرتقال» اثری برخوردار از فُرم سینمایی مناسب است که با بازی استاندارد بازیگران خود و همچنین با چاشنی مناسب طنز و استفاده از نماهای زیبا و قابهای جذاب بصری و ... میتواند بر روی همراهی ۹۰ دقیقهای مخاطب با خود، حساب باز کند. |
«جنگل پرتقال» در مسیر آموزههای «سند ۲۰۳۰» و مواجهه خود با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» اگر چه به شیوه همیشگی و متداولی همچون بازنمایی میزانسن «فقر و زجر» و «فقر و فلاکت» متمسک نمیشود و سعی نمیکند تا چشم خود را بر «لوکیشن واقعی ایران» با تمام طراوتها و شادابیهایش ببندد؛ اما به وضوح تمام تلاش و همت خود را معطوف ترسیم گذشته شوم و حال ناقص و آینده مبهمی میسازد که «انسان ایرانی» با پیگیری چنین شیوهای از زندگی به آن مبتلا گردیده است. این همه در حالی است که از منظر نمادین و لایهگون «جنگل پرتقال» میتواند در بردارنده معانی ویژهای باشد که همچون تصویرسازی از «مانیفست فمینیسم» مبتنی بر آموزههای «موج سوم» (Third-wave feminism) و ... سهوا و یا تعمدا و البته به صورتی الکن و بعضا دُم بریده درآمده و در این راستا نمادهایی همچون پدربزرگ خلبان جنگ و قاب گرفته شده در کنار جنگنده فانتوم و یا بازگشت آقا معلم از مسیر الموت به کلان شهر تهران و مهاجرت «مریم» برای همیشه از ایران و فروش «جنگل پرتقال» به عمو و ... از آن جمله میباشد.
ارسال نظر